سفارش تبلیغ
صبا ویژن






آزربایجان اوشاقی(بچه آزربایجان)

بخش دوم از کلمات ترکی که معادل فارسی آن ها وجود نداره،امیدوارم استفاده کنین

نکته مهم: در ترکی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی
گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوبمی شود. به این فعل در ترکی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن در فارسی که اصل آن از کلمه زُیّن در عربیگرفته شده است که معنای آن زینت شدن یک وسیله دیگریاست. در حالیکه معنای کلمه " به زنمک" در ترکی زینت شدنبه وسیله خود شخص است.

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 6:24 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

سلام دوستان این بخش رو اختصاص میدم به کلمات ترکی که معادل فارسی ان ها وجود ندارد و کلماتی که از ترکی به فارسی نفوذ کرده است البته این پست بخش اولش هستش

 

مقدمه :زبانترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیاشناخته شده است و حتی یکی از زبان شناسان بنام زبان ترکی را اعجاز غیربشری معرفی کرده است.  زبان ترکی حدود 24000 فعل دارد که در فارسی بیش از 5000 نمی باشد . حدود 1650 لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که برایآنها لغات مستقلی درفارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماقو….  چند هزار لغت با ریشه ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغاتبیش از 600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا ، خانم ، سراغ،بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار،اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ ، توپ ، تپانچه، قاچاق، گمرک،اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش،چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،….

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 6:15 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

بخش چهارم و در واقع بخش پایانی از اسامی ترکی دخترانه

 

ژاریک :درخشنده ،منوّر
ژالین : شعله
ژَمیس : میوه ،ثمر
سئچکین : ممتاز،لایق گزینش ،برگزیده *
سئزال :دارای احساس ،درک کننده ،فهمنده ،حسَاس
سئزَر: آنکه بتواند درک کند*
سئل شن :سیل شادی
سئلناز : سیل ناز وعشوه ،دنیایی از قشنگی
سئودا (سودا):عشق ومحبّت،سُودا ،عشق شدید،میل ورغبت،هوس وخواسته،آرزو
سئودیم :علاقه مند شدم ،پسندیدم *
سئوَر:دوست دارنده وعاشق،محبوب ودوست داشتنی
سئوسای : احترام متقابل در عشق ورفیق
سئوشن : شادی را دوست دار
سئوکال : محبوبیّت داشته باش وزندگی کن ،حس صداقت درعشق
سئوگی :احساس علاقه ودوستی *
سئوگیم :بیان واژه «سئوگی»اززبان اول شخص مفرد *
سئوَن :دلباخته شونده *
سئوناز:نازدوست ،عشق ناز
سئویل :دوست داشتنی ،لایق ، محبوب ، شایسته دوست داشته شدن
سئویم :جذّاب ،جلب کننده *
سئوین : خوشحال گشتن ، شادمان ومسرور شدن *
سئوینج :حس شعف وشادی ،فرح
ساچلی :گیسوی بلند

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 5:58 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

سومین بخش از اسامی ترکی دخترانه این پست رو به خودش اختصاص داده

پارلا :بدرخش!تابناک شو !
پارلار :نور می افشاند ،می درخشد
پارلاش :روشنی ،درخشندگی
پارلاک :نورافشان ،بَرّاق وتابناک
پَتَک :کندو
پَک اؤز :دارای صبرواستقامت
پیرلانتا :برلیان ،الماس تراش خورده ،سنگ ذی قیمتی که در برابرنوربه رنگهای زیبا ومتنوعی گراید
پینار:چشمه ،چشمه جوشان آب اززمین
تئللی :دختری با گیسوی بلندوزیبا ،دارای زلفهای زیباومُزیِّن
تئل نار:زیبارویی که موهایش درخشان چون آتش است
تئلناز:دختری با گیسوی ناز وقشنگ
تئل نور :دارای موهای شفاف وبرّاق
تابراک :سرزنده ،زرنگ وکاری ،قبراق وسرحال *
تاتلی :بامزه وبانمک
تاچلی:آنکه تاج برسرداشته باشد
تارو :به حالت ظریف درآورنده ،به هیجان آمدن ،عصبانی گشتن
تاریم :چادر ،خانه ،مکان ،سر پوشیده
تالکوک :محل اتصال کوه هابه همدیگر
تان آک :سرخی افق ،عجیب وغریب *
تان آل :نظیرشفق ،مایه حیرت ،عجیب *
تان زَر:طلای غیر عادی وعجیب
تان سو :خارق العاده ،بسیارعجیب

 

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 5:51 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

بخش دوم از اسامی ترکی دخترانه در این بخش قرار داده شده

 

ائتکین :تأثیرگذارنده،مؤثرواقع شونده،فعّال،اقدام کننده *
ائتناز :نازکن
ائل آی :ماه ایل،زیباروی طایفه
ائلبالی :شیرین وعسل ایل وطایفه
ائل بَزَر :زینت طایفه،زیباچهره قبیله،انسان نیکوی ولایت
ائل بزه ر:زینت دهنده ایل وطایفه
ائلتاج :تاج ایل ،شخص مورد احترام خلق،زعیم ورهبرسرزمین*
ائلتاش:هم ایل ،هموطن،هم طایفه
ائلچین:لایق ایل ،برای مردم وایل
آئل سئوَر :عاشق وشیفته سرزمین وایل
ائلکین :میهمان،سیاحت کننده*
ائلگین :غریب ،مهاجر،آنکه ازخانه وکاشانه اش مهجورمانده باشد*
ائل ناز (الناز) :نازنین قوم،زیبا وعشوه گرطایفه
ائوین:هسته یادانه،تخم،مایه واصل هرچیزجوهروعصاره
اَبرَن :دنیا،کائنات،سما وفضا *
ابرو:خطوط موج دارکشیده شده برروی لوحه های آهنی وکاغذ یا پارچه،نقوش طبیعی موجود درسطح سنگ مرمر،خط یا خراش،درزبان فارسی نیزبه معنای ابرو وابرسیاه است
أ دا (عربی )نازوعشوه،رفتار وسلوک،طرز،اسلوب،اجرا وایفا نمودن
أرسن :شبیه به قهرمانان وجوانمردان*
أ رکانا :آزاد،مختارومستقل

 

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 5:44 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

سلام دوستان همونطور که قول داده بودم اسامی ترکی دخترانه رو امروز قرار میدم تا استفاده کنید؛این پست بخش اول هستش ،امیدوارم کمکی بشه از من به شما

 

ئل آبا:مادر،خواهربزرگتر
آباقای:عنوانی برای خطاب به بانوان مسن ومحترم
آپا:بزرگ،خواهربزرگتر
آچا :خوشایند،مادر،بانوی مسن درخوراحترام
آچالیا:نام گلی است
آچقین گول :گل شکفته شده
آچیق گول :غنچه یا گل شکفته شده
آدیگول :آنکه نامش همچو گل است
آدینا :نام کوهی معروف که شهرزنوزازبلاد آذربایجان رادربرگرفته
آرایلی :دختر پاکنام،همچوماه پاک ودرخشان
آرزی :آرزو
آرسیتا :نام منطقه ای ازسرزمین ماننا درغرب همدان فعلی
آسانا: دختر زیبا
آسلیم :مفید،دارای خیروفایده
آسوده :آرام، راحت، دنج ، آرامش یافته،آسوده گشته
آغان :شهاب آسمانی،شراره آتش،شعله ،زبانه آتش
آغ بنیز:سفید چهره،دارای صورت روشن
آغجاقیز:دخترسپید پیکروسپید چهره
آغجاگول :زیباهمچوگل سپیدرنگ،کاملا سفید
آک ایپک :ابریشم سفید،پارچه ابریشمی سفید رنگ
آک چیچک :گل سپید رنگ
آکچین :معصوم ،پاکدامن،آبرومند آک ییلدیز:ستاره درخشان،جسم آسمانی سفید رنگ
آلا گؤز:چشم درشت وآبی رنگ،چشمان شیفته کننده درخشان
آلاله :لاله سرخ


ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 92/1/11ساعت 5:38 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

بخش پنجم و در واقع بخش آخر از اسامی ترکی پسرانه

یئتکین:تکامل یافته ،بالغ شده،مجرّب
یئنَر:غالب ،پیروز وچیره
یئنیلمَز:آنکه هرگزشکست نخورده،ملغوب نگردد،صاحب دیانت
یاربَی:دوست ویاوربیک وآقا
یاردیمجی:کمک کننده ،مدد دهنده
یارقی:عدالت،رای وحکم ،شعور
یارقیچ:حاکم ،قاضی،داور
یازقی:سرنوشت ،بخت وطالع ،تقدیر
یاشموت:جوان خوش یمن ومبارک وخجسته ،خوش بخت واقبال
یاغیز:سیاه،مایل به سیاهی،خاک
یاکار:سوختن،شعله ورگشتن
یاکان:سوزاننده ،آتش زننده
یالچین:صخره بسیارمحکم ومقاوم وراست ،صخره قائم وتیز
یالمان:تپّه قائم وتیز،قله کوه
یالین:شعله ،درخشان،درخشش آذرخش
یامچی:نامه رسان،چاپار،پیک ،قاصد
یانار:شعله ور،آتش افشان،آتشین
یورد:وطن ،سرزمین،مملکت یا ولایت
یوکسَک :والا،بلند،فوق،عالی
یولاچ:رهبر،راهنما،ایلچی،پیامبر
یول بارس:پلنگ
ییگیت:جوانمرد،جسور،شجاع
ییلماز:انصراف ناپذیر،کسی که ازگفته اش عدول نکند ،بی باک
یونتَم:مِتُد،روش واصول،قاعده


نوشته شده در شنبه 92/1/10ساعت 9:6 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

بخش چهارم  از اسامی ترکی پسرانه

تورال:ثابت،نامتغیّر،ماندگار و زنده
تورقان:سالم وتندرست،سرحال وفعال
تورک آرسلان :شیرقوی وقدرتمند،ترکی که چون شیرقدرتمندوقوی باشد
تورک(ترک):نیرو،قوّت،قدرت،قوی
تورک سوی:صاحب اجداد ونیاکان ترک
تورک ییلماز:ترک جسوروبی باک
تورَل:مرتبط باحق وعدالت،عادل
توزون:صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب،منتظم
توغار:سمت مشرق،خاور
توغان :عقاب
توکتاش:سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم
توکتای:مقاومت کننده،بردباروصبور
تولقا:کلاه خود،کلاه آهنین
تونچای:محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی
تویقان:شاهین،لاچین
تیلاو:بهادرودلیر

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 92/1/10ساعت 8:58 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

بخش سوم از اسامی ترکی پسرانه رو اینجا قرار دادم

 

بابک :بابای کوچک،نام یکی ازقهرمانان آذربایجان
بابور:دراصل ببراست حیوانی درنده وگوشتخوارازتیره گربه سانان
بارقین :سیّاح ،گشت وگذارکننده ،آنکه راه رفته رادوباره بازنگردد
بارلاس:جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور
بارلاک :پناه گاه،جان پناه،سر پناه
باریمان : غنی،مالداروثروتمند
باشار:ازعهده انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن
باشال:پیشرو،آنکه درراس سایرین باشد،ارشد
باش قارا:صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند
باشکان:مدیر،سرپرست،رئیس ویارهبریک تشکیلات،موسسه،اداره ویا جمعیتی خاصّ
باش کایا : صخره عظیم ،قدرتمند
باشمان:مدیر،رهبر،سرپرست
باغاتور:دلیر،شجاع،جوان مرد
باکمان:مفتّش،بازرس،ناظر
بالازر:فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا
بالاش:فرزند کوچک

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 92/1/10ساعت 8:51 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

اسامی ترکی پسرانه بخش دوم

اوراز:هدیه ،بخت ،طالع
اوراقان :جنگ جو ،ستیزکننده
اورال:تپّه دار ،مکانی مرتفع نظیر تپّه
اورام :محله ،راه عریض وپهن
اوران :ندا،آوا قول والتزام ،هنر
اورتاچ :قسمت،سهم،بخش
اورخان :خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر
اورشان :نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب
اورقا:درخت بسیاربزرگ وتناور
اورکمَز:بی باک ونترس ،جسور
اورکوت:دژ یا قلعه مقدّس ،اردوگاه مقدّس ،استحکام شریف
اورکون:ساختن مسکن برای خویش ،ایجاد اقامتگاه
اورمان :بیشه ،جنگل
اوروز:هدف ،بخت ،طالع
اوروش:نبرد ،ستیز،جنگ ،محاربه
اورون :تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام ورتبه ای والا
اوزان :شاعرمردمی ،عاشیق
اوزتورک:ترک توانا ومجرّب،شخص بسیارزیبا،انسان قدرتمندونرم خوی
اوزحان :خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته،خان رستگارشده
اوزگون :متأسف گشتن ،معذّب شدن
اوزمان :بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصّص ،خِبره واهل فن
اوزه ک :الماس ،جواهر

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 92/1/10ساعت 8:43 عصر توسط آتامین بالاسی(بچه ی بابام) نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت